عشق جانعشق جان، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
مادرِ عشق جانمادرِ عشق جان، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

عشق جانم❤❤❤ + دلنوشته های عاشقانه مادری برای دخترش

سیسمونی دخملی

سلام دخمل قشنگم ...عزیز دلم عشقم وقتی من سر شما باردار بودم از سیسمونی برات تخت و پارک ، تاب برقی، کالسکه ، کریر همش با مارک گراکو خریدم.  با چند دست لباس و  عروسک آویز تخت و سرویس خواب ( بالشت و پتو و رو تختی) و کمد  از وقتی هشت ماهت شد و تونستی بشینی خودت رو به تخت آویزون میکردی. منم قسمت بالاش رو جدا کردم ولی دیگه شما ته تخت نمیرفتی☹ این شد که تخت و پارک تقریبا بلا استفاده شد. این مدل تخت و پارکت هست . دقیقا همین رنگ از تاب برقیت خیلی استفاده کردم. هم محل خواب روزانه ات بود ...هم صندلی غذا ...هم تاب و بازی. تا همین یک ماه پیش هم ازش استفاده میکردم  اینم مدل تاب برقیت دقیقا همین رنگ : از کریر اص...
15 دی 1398

راکر

سلام گل دخترم..سلام عزیز دلم دیروز برای انجام کاری صبح تا ظهر بیرون بودم. وقتی اومدم دیدم مظلومانه داری نگام میکنی و انگار دلخور بودی که چرا تنهات گذاشتم. هرچند پیش مادرجون بودی و باهات حسابی بازی میکنه..ولی خیلی دلم از اون نگاهت گرفت. تو بغل گرفتمت و بوس بارونت کردم و پیش خودم احساش گناه میکردم که چرا تنهات گذاشتم.‌ عصرش با کالسکه دوتایی رفتیم بیرون. عاشق کالسکه سواری هستی😁 از فروشگاه های اطراف خونه برات یه دامن گیپور خریدم با یه کفش نقره ای رنگ امروزم این راکر رو برات خریدم  ........ دیروز دایی جون و زن دایی جون رفتن کنسرت اندی .کلی عکس و فیلم فرستادن که چون خودشون هم تو عکسا هستن نمیشه گذاشت. برای همین از ر...
12 دی 1398

قرتی بازی مادر دخملی😎

سلام دختر قشنگم ....عزیز دلم .  طبق روال هر سال من از دی ماه شروع میکنم برای تدارک عید چون عاشق عید و نوروز هستم .امسال هم شروع کردم . تصمیم گرفتم من و شما امسال لباس ست بپوشیم . این مدل مانتو و لباس رو دیدم و پسندیدم .  منتها چون برای تولدت که تو رستوران بود من مانتو این رنگی دوختم و برای بابایی هم پیراهن و کراوات گلبهی و صورتی خریدم تصمیم گرفتم برای عید ست آبی بزنیم رفتم این رنگ و پارچه و تور رو خریدم برای بابایی هم پیراهن این رنگی میخریم و ست میکنیم با هم 😎😎 یه پارچه قرمز هم مخمل هم داشتم که میخوام این مدل سارافون رو بدم برات بدوزن و در آخر  دخترم بوی عشق میدهی ... بوی بهشت.... ...
9 دی 1398

آتلیه کریسمس

سلام عشق زندگیم ..دختر گلم  دیروز بردمت اتلیه کریسمس .. اولش اجازه دادم راه بری تا با محیط آشنا بشی...شما هم همش فضولی میکردی . بعدش بهم گفتن تم درخت میخوام یا سورتمه ..منم سورتمه‌ رو انتخاب کردم . از وقتی سوار سورتمه شدی هر کاری کردن نخندیدی!!! همش اخم کرده بودی و با تعجب نگاه میکردی .....😒😒 سورتمه رو برداشتن گفتن که بهتره بین دوتا درخت کاج وایسی...اصلا حاضر نشدی و گریه میکردی. آخر کار هم یکی از عکسای سورتمه رو انتخاب کردم پ.ن : راستی این روزا تا میبینی با تلفن حرف میزنم یا زنگ در خونه رو میزنن زود میایی و هی میگی..کیه ؟؟؟؟ کییییییییییه....😁😁😁 و در آخر :  عطرت هوا میشود برای نفس... نامت ضرب آهن...
8 دی 1398

لباس کریسمس 2020دخمل طلا

امروز عصر وقت آتلیه کریسمس داریم . عکس خام دکور آتلیه رو هم میزارم .  دوستت دارم مثل اولین حس گرم لمس دستانت.... همانقدر آرام .... همانقدر پرشور.... من تو را تا ابد همانقدر بی نظیر دوست خواهم داشت ...
7 دی 1398

و باز هم بخیر گذشت 😭

عشق جانم امروز عصر گذاشتمت تو تاب و داشتم باهات بازی میکردم . که یهو جلوی تاب باز شد دوباره با پیشونی خوردی زمین و از بینیت خون اومد 😢 بمیرم الهی که خیلی گریه کردی. ولی خدا رو شکر زودی آروم شدی ....دیگه تو تاب نمیذارمت 😔 . خیلی دلم برات سوخت و احساس گناه میکردم و رفتم برات اینو خریدم  هم صدای حیوونا رو داره هم آهنگ داره هم نور داره...خیلی ازش خوشت اومده و ولش نمیکنی و در آخر  دلبندم دستانت جهان بی پایان رویاهاست 😍😍😍 ...
2 دی 1398
1